Pages

Tuesday, August 9, 2011

لب بر تیغ


«لب بر تیغ» از حسین سناپور از پرفروش‌ترین‌های رمان-وطنی حال حاضر است. همه سناپور را با رمان «نیمه‌ي غایب» به یاد می‌آورند که هم جوایز متعددی دریافت کرد هم فروش خوبی داشت. «لب بر تیغ» که ده سال پیش نوشته شده است و پنج سال معطل مجوز انتشار مانده بود، بالاخره اجازه‌ي انتشار یافت و بعلت کنجکاوری وارده، در حالی که به شدت از رمان-فارسی (بر وزن فیلم‌فارسی) گریزان هستم، آن را خریدم و یک‌ نَفَس خواندم. داستانی کلیشه‌ای و بسیار پیش پا افتاده از یک به اصطلاح «قیصر» امروزی که آنهم برای ده سال پیش است. علت بیزاری من از رمانهایی ازین دست که در کتابفروشی‌ها ویترین را از آن خود کرده‌اند، سبک ناتورالیسم افراطی آنها در پرداختن به دنیای پیرامون است. همین موجب خشک و بی‌روح شدن محتوا می‌شود؛ با وجود اینکه نویسنده‌ بسیار برای گفتن دارد اما به ظن ِ من، همین آینه قرار دادن در مقابل وقایع پیرامون و ارائه‌ي روایتی خشک و خالی و بی‌روح از آنها، خود علیه محتوا عمل می‌کند و باعث می‌شود آن رمان یکبار مصرف شود و بعد از خواندن، نه اسمی از آن بر جا بماند و نه یادی. ادبیات برای من ورود به دنیا تخیل است، چیزی که «من» را از زندگی ِ روزانه، زندگی مکانیکی و قهری به دنیای خیال بکشاند، انسان را به فکر وادارد و قوه‌ي تخیل آدمی را برانگیزاند. منظورم رمانهایی چون هری‌پاتر نیست، منظورم «بچه‌های نیمه شب» و «شرم» سلمان رشدی است، «صد سال تنهایی» مارکز، «چشمهایش» از بزرگ علوی، «آزادی یا مرگ» از کازانتزاکیس، «سمفونی مردگان» از عباس معروفی و ...

No comments:

Post a Comment